پسرخوانده دیوانه شد - او از نامادری خود خواست تا به او کمک کند تا بار را پیاده کند! در نهایت او فقط یک بار قبول کرد که این کار را انجام دهد. ها-ها-ها، و بعد خودش اعتراف کرد که پدرش هرگز او را اینقدر باحال نکشیده است. ماهی را روی قلاب گرفتید - اکنون برای مدت طولانی روی آن بال می زند!
می بینم که این اولین بار نیست که با هم رابطه جنسی دارند. خیلی راحت است - لازم نیست کسی را پیاده کنید، همیشه یک دوش و یک تخت در نزدیکی شما وجود دارد. البته دیک برادرش عالیه که هر خواهری به یکیش میخوره و در اولین فرصت میکشه. خب، به نظر من، او هم بدش نمی آید که با خواهرش خوش بگذرد - همنوع خودش به او خیانت نمی کند یا مجبورش نمی کند با او ازدواج کند. وقتی برادرش داخلش شد خیلی بامزه بود - فقط باعث خوشحالی آنها شد. )