این خانه دار سزاوار این بود که با او چنین رفتار شود - او در آنجا قدم می زند و الاغش را می پیچد و توپ هایش را نیز به اطراف پرتاب می کند. پس محکم در دهانش فرو کرد. ظاهراً بیدمشک آنقدر آتش گرفته بود که بلوند ترس خود را از دست داد. حتی دوستش به نگه داشتن این قلدر کمک کرد تا استاد تمام گلوی او را قطع کند.
چگونه به یک بلوند توضیح دهید که یک همکار در خانه زن دارد و مرد خانواده خوبی است؟ او فقط آن را نمی فهمد! ادم کردن در دهان او آسان تر از توضیح دادن آن است. بنابراین وجدان او می تواند آرام باشد - او تقلب نکرد، او فقط یک کوکتل برای دختر خرید. و او آن را در بیدمشک او گذاشت تا مکالمه برقرار کند - لعنت به من، das ist fantastisch. بگذارید بلوند فکر کند این جذابیت او بود که کار کرد و باعث شد احساس خوشحالی کند.
من هم آن را دوست دارم